-
تولدم
یکشنبه 31 شهریورماه سال 1387 18:46
به آرزویی شمع های را کشتم جا خوش کرده بودند به روی کیک تولد مگر نه اینکه باید میسوختند؟ ... دیگر پروانه تولدی را نمیخواهد
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 شهریورماه سال 1387 14:51
بگذارید هر کسی به آیین خویش باشد زنان را گرامی بدارید فرو دستان را دریابید و هر کسی به تکلم قبیله ی خود سخن بگوید آدمی تنها در مقام خویش به منزلت خواهد رسید گسستن زنجیرها آرزوی من است رهایی بردگان و عزت بزرگان آرزوی من است شکوه شب و حرمت خورشید را گرامی می دارم پس تا هست شب هایتان به شادی و روزهایتان رازدار رهایی باد...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 خردادماه سال 1387 10:48
شوق شکوفا شدن زندگی در سالروز های تولدهایی که میان میتونه امید بخش باشه به اشتراک شادی و انرژی با کسایی که دوستشون داری ولی .... پدرم مریض شده پارسال یک سکته مغزی و دنبالش هم کسالتی که منجر به قطع انگشتای پاش شده. صبح که ضعفشو تو ایستادن دیدم تمام خاطرات کودکی ام از جلوم رد شد... دلم میخواست هوار بزنم: خدا چرا زجرش...
-
زندگی...
یکشنبه 28 بهمنماه سال 1386 09:02
میگوید: X : دیگه دوست دارم بمیرم X : بر عکس شماها من هرچی نگاه میکنم اگه 40 سال دیگه هم عمر کنم همینه دیگه X : اتفاق تازه ای نمی افته البته از اولش هم همینه فقط خودمون رو گول میزنیم X : دوست ندارم پیر بشم X : اصلاً این همه سگ دو که آخرش بمیریم X : خوب اولش باشه که راحت تره به تاریخ: ۲۸/۱۱/۸۶ مصادف با سالروز تولد ۸...
-
رویا
سهشنبه 9 بهمنماه سال 1386 12:18
رو میکنم به آینه جای آینه میشکنم نگاه پر است از بغض نَفَس روی پاهایم سنگین ولی هنوز ستونند به زیر حوادث کجاست صافی کودکی خواب بی کابوس آرزو و آدمیان در گذرآمد و شد میان خواب و بیداریم پنداری نیرنگ لبخنداست واگرنه من کجا و آنها کجا پایدار باشید روشنِ سیاه
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 دیماه سال 1386 10:14
این آرامشه همیشه منو میترسونه... عجیب غریبه فقر بحران آلودگی هوا اعصاب داغون آنفلانزای مرغی سوراخ لایه اوزن شکست های مستمر خیانت عشق بازی وسط خیابون اعتیاد افسردگی از همه نوع اپیدمی سرماخوردگی ایدز تعطیلی های بی موقع آسانسور خراب سوراخ شدن کیسه زباله وارونگی هوا انتقاد از طرح واگذاری سهام عدالت از طرف کمسیون تحقیق...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 آذرماه سال 1386 15:01
اشک میبارد از لابلای ترک های دل به جنس عشق پنداری تمامی ندارد رگبار کوبش بیرحم آسیب یار به نیت شوم شکاندن دل میسازمش به یکباره دل را و بازهم هدیه اش خواهم داد به او مثل کودکی به بازی خواهد گرفت و من سرخوش از آلایش دوباره دل ترک ها را خواهم شمرد و غسل میدهم دل را در زیر بارش غم از لابلای ترک ها نمیشکنم من از جنس عشقم...
-
هیچ
پنجشنبه 1 آذرماه سال 1386 10:05
همه جا تاریک است خورشید میتابد بر مزار عشق یا شاید هم عشق بر مزار خورشید ولی... همه جا تاریک است پایدار باشید
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 مهرماه سال 1386 09:32
۹۰-۱۰ نحوه واکنش شما به شرایط و وضعیتهایى که در زندگى برایتان پیش مىآید، زندگى شما را تغییر خواهد داد . ١٠٪ از زندگى ما را اتفاقاتى که خودمان نقشى در پیش آمدنشان نداریم تشکیل مىدهد و ٩٠٪ بقیه بستگى به چگونگى واکنش ما به آن اتفاقات دارد . به عبارت دیگر، ما کنترلى بر روى ١٠٪ از اتفاقاتى که برایمان روى مىدهد نداریم....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 31 مردادماه سال 1386 09:21
درد ندارد... پنداری... سر گذر قبلی جا مانده دلم... راه را گم کردم... چه کنم... دیگر دلی نیست... که قفس درد باشد... در میان رویای تنهایی...
-
مسیر
یکشنبه 7 مردادماه سال 1386 12:42
جاده تاریک است... پپش میروم... با چشمانی بسته... از سنگینی خیال یار... یار ولی... نور میخواهد... راه را بگذر... دل را بسپار به... سنگینی پلک... پایدار باشید
-
روشنی خیال
سهشنبه 26 تیرماه سال 1386 10:59
به دنبال تاریکی در برزن ها به نور رسیدم چشمانت را بستی نور هم رفت و من به دنبال تاریکی باز هم رفتم پایدار باشید
-
بودن یا نبودن
یکشنبه 24 تیرماه سال 1386 09:10
کوهها باهمند ولی تنها!!! اقتباس از احمد شاملو پایدار باشید
-
چشمها را باید شست؟
یکشنبه 10 تیرماه سال 1386 13:34
من زندگی را دوست دارم؟ برای بدیها و زشتی هاش یا برای خوبیها و زیبایی هاش آیا زندگی هدیه خداست من زندگی را دوست دارم؟ پایدار باشید
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 خردادماه سال 1386 12:13
وقتی خیلی کوچک بودم اولین خانواده ای که در محلمان تلفن خرید ما بودیم . هنوز جعبه قدیمی و گوشی سیاه و براق تلفن که به دیوار وصل شده بود به خوبی در خاطرم مانده.ا قد من کوتاه بود و دستم به تلفن نمیرسید ولی هر وقت که مادرم با تلفن حرف میزد می ایستادم و گوش میکردم و لذت میبردم .ا بعد از مدتی کشف کردم که موجودی عجیب در این...
-
کرشمهء ماه!
شنبه 22 اردیبهشتماه سال 1386 11:56
نگاهت را خواستم، چشمانت را بستی... صدایت را خواستم، سکوت کردی... عشقت را نخواستم... چرا... میدانم که قلبت... مجسمه ایست از سنگ... و به امید... دیداری دور از نگاهت ... از پشت بهار...